جدول جو
جدول جو

معنی نیمه کار - جستجوی لغت در جدول جو

نیمه کار
(مِ)
دهی است از دهستان باباجانی بخش ثلاث شهرستان کرمانشاه. در 41هزارگزی جنوب شرقی ده شیخ، 5هزارگزی قلعۀ میرآباد، و در منطقۀ کوهستانی سردسیری واقع است و یکصد تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات، حبوبات، صیفی، توتون، لبنیات، مختصر میوه جات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نیزه دار
تصویر نیزه دار
سرباز یا سپاهی که دارای نیزه باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پینه کار
تصویر پینه کار
پینه دوز، وصله کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نقره کار
تصویر نقره کار
کسی که پیشه اش ساختن اشیا و ظروف از نقره است، نقره ساز، آنکه اشیا و ظروف را آب نقره می دهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیمه سار
تصویر سیمه سار
سراسیمه، هراسان، سرگردان، آشفته و سرگشته، شوریده حال، پریشان حواس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ریزه کار
تصویر ریزه کار
نازک کار، کسی که نقش های ظریف به کار می برد، هنرمندی که چیزهای زیبا و ظریف بسازد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آینه کار
تصویر آینه کار
کسی که شغلش آیینه کاری است
فرهنگ فارسی عمید
مزدور، (رشیدی) (جهانگیری) (آنندراج) (انجمن آرا)، رجوع به نیم کاره و نیم کاری شود:
تو صاحب کار جبرئیلی
بدگوی تو نیم کار شیطان،
خاقانی،
، شاگرد، (یادداشت مؤلف)، صنعتگری را گویند که به دست افزار دیگران کار کند و از آنچه اجرت یابد به مالک دست افزار حصه دهد، (غیاث اللغات)، مناصفه کار، مضارب، (یادداشت مؤلف)، مزارع، (یادداشت مؤلف)، زارعی که به موجب عقد مزارعه نیمی از محصول دیم را می گیرد، (فرهنگ فارسی معین)، نیم کاره، هرچیز ناقص و ناتمام، (آنندراج)، کاری که نصفی یا برخی از آن را انجام داده اند، رجوع به نیم کاره شود، فرسوده شده، کارکرده، (ناظم الاطباء)،
- نیم کار گذاشتن، ناتمام رها کردن، به آخر نرساندن:
ز عجزقدرت کارش تمام صورت بست
مصوری که شبیه تو نیم کار گذاشت،
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مَ / مِ رَ / رِ)
هرکاری که تمام نشده و نیمۀ آن باقی مانده باشد. (ناظم الاطباء). نیم کاره. ناقص. ناتمام. به اتمام نرسیده.
- نیمه کاره گذاشتن، به پایان نرساندن و رها کردن.
- نیمه کاره ماندن، ناتمام باقی ماندن. به انجام نرسیدن: بعضی سخنان به اتمام نارسانیده نیمه کاره مانده است. (رشحات علی بن حسین کاشفی)
لغت نامه دهخدا
(نَ می مَ / مِ)
سخن چین. غماز. (آنندراج). آنکه غیبت می کند و افترا می زند و خوش آمد می گوید. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نیکو کار
تصویر نیکو کار
آنکه خوب کار کند، نیکو کار نیکو کردار: مقابل بد کار بد کردار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیم کاره
تصویر نیم کاره
مزدور کارگر، شاگرد، هر چیز ناتمام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیم کاری
تصویر نیم کاری
مزدوری: (دراز لعلش به درج تنگاری مه ازرویش بشغل نیم کاری) (امیر خسرو. فرنظا)، شاگردی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیمه باز
تصویر نیمه باز
آنچه که اندکی باز باشد: نیمه مفتوح: (چشمانش خواب آلود و نیمه باز بود)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیمه جان
تصویر نیمه جان
نیم جان: (مرد نیمه جان دهان گشود و گفت)
فرهنگ لغت هوشیار
وسط راه، راه پیاده رو. یا رفیق نیمه راه. کسی که مقداری از راه سفر را با دیگری طی کند و سپس از همراهی با وی خود داری کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیمه شام
تصویر نیمه شام
وسط شب نصف شب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیمه گاه
تصویر نیمه گاه
منصف
فرهنگ لغت هوشیار
نقره سازی. عمل و شغل نقره ساز. کسی که اشیا وظروف نقره سازد نقره ساز، کسی که اشیا و ظروف را آب نقره دهد مفضض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کامه کار
تصویر کامه کار
کامروا کامران، سعید سعادتمند خوشبخت: (در چرند اب تبریز بشرف سجده شهریار کامکار کامیاب مشرف شدند)، موفق، عشرت طلب عیاش، جانور شکاری (سباع و طیور)، مطبوع ذایقه: (شیرینیها گوناگون و شیراز های نظیف و ریچار های لطیف و کامه ای کامکار. ) (ترجمه محاسن اصفهان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیمه کاره
تصویر نیمه کاره
ناتمام نیمه کاره: (کنار آن (خندق) فاصله بفاصله خانه های نیمه کاره آجری دیده میشد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیفه وار
تصویر نیفه وار
مانند نیفه: (نرمی دل می طلبی نیفه وار نافه صفت تن بدرشتی سپار) (نظامی. لغ.: نافه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیم کار
تصویر نیم کار
کاری که نصف آن را انجام داده باشند، مزدور کارگر: (خوش بود جان و جان من خوشتر خاصه چون هست نیم کار است) (کمال اسماعیل. دیوان. چا. هند. 189)، زارعی که بموجب عقد مزارعه نیمی از شاگرد محصول زمین دیم را میگیرد، شاگرد، هر چیز ناتمام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیشه کار
تصویر شیشه کار
کسی که شیشه سازد آنکه آلات و ادواتی از شیشه درست کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیمه سار
تصویر سیمه سار
حیران سرگشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پینه کار
تصویر پینه کار
وصله کننده
فرهنگ لغت هوشیار
پیشه ور صانع صنعت کار صنعتگر: بدو گفت کای گازر پیشه کار، به پیشه روان را پر اندیشه دار، (شا) یکی پیشه کار و دگر کشت و رز یکی آنکه پیمود فرسنگ ومرز. (شا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیله کار
تصویر حیله کار
حیله گر مکار محیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آینه کار
تصویر آینه کار
آنکه آیینه کاری کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیزه دار
تصویر نیزه دار
مسلح به نیزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاه کار
تصویر سیاه کار
بدکار، ظالم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیمه سار
تصویر سیمه سار
((مَ یا مِ))
حیران، سرگشته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نتیجه کار
تصویر نتیجه کار
پیامد کار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نیمه کاره
تصویر نیمه کاره
ناتمام
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نحوه کار
تصویر نحوه کار
روش کار
فرهنگ واژه فارسی سره